داستان علی اکبر رفوگران؛ از تولید خودکار بیک تا مداد سوسمار نشان

احسان والیان
    • اشتراک‌گذاری
    • 951
    • 0
    داستان علی اکبر رفوگران؛ از تولید خودکار بیک تا مداد سوسمار نشان

    نمایندگی خودکار بیک فرانسوی در دست شخصی به نام کلیمیان بود. رفوگران برای تهیه خودکار بیک به او مراجعه می‌کرد. پنج سال اولی که رفوگران در تلاش برای فروش خودکار بود تنها توانست 500 هزار خودکار بیک بفروشد. مردم هنوز عادت به استفاده از خودنویس داشتند.

    جادو همیشه سیاه نیست. جادوها همیشه در قصه‌ها جا ندارند. گاهی سر بیرون می‌آورند و در واقعیت خود را نشان می‌دهند. اتفاقی که سالها بعد از به دنیا آمدن چهارمین فرزند خانواده رفوگران در سال 1309 تحقق پیدا کرد. سال‌ها از 1309 گذشته است و علی اکبر به سن و سالی رسیده است که می‌تواند در حجره پدری‌اش کار کند و تجارت را تجربه کند. شغل اجدادی‌شان هم فروش نوشت افزار است و علی اکبر از زمانی که چشم باز کرده مداد و قلم و دیگر نوشت افزارها را دیده است. هشت سال مدام از آخرین ساعتی که از درس و مشق فارغ می‌شد، به شوق کار در مغازه پدری و استنشاق عطر نوشت افزارها و کاغذهایی که دوره‌اش می‌کردند، به دکان پدرش که در بازار بود می‌رفت. بالاخره این 8 سال تمام شد و علی اکبر به سن سربازی رسید. بی درنگ به خدمت سربازی که آن روزها این دو سال را به نام «اجباری» می‌شناختند، رفت و برای دو سال سر تراشیده‌اش همچنان پر از ایده و فکر برای تجارت در نوشت افزار بود. به رسم آن زمان، علی اکبر رفوگران به محض بیرون آمدن از لباس سربازی، کت و شلوار دامادی به تن کرد. سال 1330 بود که علی اکبر ازدواج کرد.

    برای کار به دنبال شغل و حرفه دیگری نبود و تنها به حجره پدری و نوشت افزاها فکر می‌کرد. او دوباره به همان فضا بازگشت تا ایده‌هایش را پیاده کند. بعد از چند روز استراحت و خستگی در کردن به مغازه برگشت و دید که پدرش از بسته مدادهای ژاپنی که البته آن زمان کیفیتی نداشتند، شکایت می‌کند. مدادهای ژاپنی که محموله بزرگی هم بود فروش نمی‌رفت و گوشه مغازه خاک می‌خورد. این موضوع ادامه داشت تا این‌که که فکری به سر علی اکبر زد. او به مغازه جوانی ارمنی رفت تا ایده خود را به اجرا برساند. ایده او این بود که هر دو مداد ژاپنی را به هم متصل کند و انتهای مداد را با همان قالبی که جوان نجار ارمنی می‌سازد به شکل سر عصا دربیاورد. به این شکل، مداد به شکل یک عصای بلند درمی‌آمد. از طرفی دیگر، همسر علی اکبر که تازه عروس خانواده رفوگران بود مهارت و ذوق زیادی در ساخت وسایل تزئینی کوچک داشت. به همین خاطر علی اکبر برای جذاب‌تر کردن مداد عصا شکلی که ساخته بود از همسر خود خواست تا منگوله‌های رنگارنگی را برای قسمت خم شده مداد که شبیه به سر عصا بود بسازد. حال که منگوله‌ها به مدادها وصل شده بود هر کدام از مدادها شکل کودک پسندی به خود گرفته بودند و همین موضوع باعث شد تا مدادهای ژاپنی با طرح مداد جادویی علی اکبر فروش بروند. با این موفقیت بود که علی اکبر توانست با پولی که از فروش مدادها به دست آورده بود در بازار بین الحرمین و در پاساژ مهتاش، مغازه‌ای بخرد و کار خود را به طور مستقل شروع کند. اما این تازه شروع نوآوری این جوان خوش ذوق بود.

    ارتباط با ویرانه‌های جان گرفته آلمان

    جنگ جهانی تازه تمام شده بود و آن‌چه که جنگ به جا می‌گذارد تنها ویرانه است. آلمان مانند همیشه از میان ویرانه‌های خود بیرون آمد و هر روز کارخانه‌های آلمانی در تلاش برای از سرگیری فعالیت‌های‌شان بودند. علی اکبر رفوگران هم که از کیفیت کار کارخانه‌های آلمانی خبر داشت شروع به مکاتبه با آن‌ها برای انجام سفارش‌هایش داشت. مغازه کوچک علی اکبر در این روزها هنوز به درآمد قابل توجهی نرسیده بود. گرچه باید گفت که کارش را هم تازه شروع کرده بود و هنوز راه زیادی برای رفتن داشت. مکاتبات و نامه نگاری‌ها باعث شد تا ایده جالبی به ذهن علی اکبر برسد. در میان نامه‌هایی که از آلمان به دست علی اکبر می‌رسید، یک عکس برگردان به دست‌اش رسید و باعث شد تا ایده‌ای در ذهن‌اش به وجود بیاید. او به محض دیدن عکس برگردان، پیش یک خطاط در همان بازار بین الحرمین رفت و از او خواست تا جمله «فالله خیر و حافظا و هو الرحمان و الراحمین» را روی یک تکه کاغذ با خط خوش بنویسد. در مکاتبه بعدی بود که علی اکبر این نوشته را برای شرکت آلمانی که عکس برگردان را برای او فرستاده بود ارسال کرد و از آن‌ها خواست تا 10 هزار نسخه عکس برگردان از این نوشته را برای او چاپ کنند و بفرستند.

    انتظار او به ماه کشید و هر روز، نگاه‌اش به دست پستچی بود تا این‌که یک بسته از آلمان به دست‌اش رسید. مطمئن بود که عکس برگردان‌هایی که می‌خواست در جعبه قرار دارند. تمام بسته را عکس برگردان‌های با جمله «فالله خیر و حافظا و هو الرحم و الراحمین» پر کرده بود. تمام عکس برگردان‌ها را به شاگردش داد. شاگرد مغازه علی اکبر رفوگران می‌دانست که باید تا دانه آخر این عکس برگردان‌ها را بفروشد و بعد به مغازه برگردد؛ حتی اگر این کار روزها طول می‌کشید. اما برای فروش این محصول تازه از آلمان رسیده نیاز به صبر نبود. چند ساعت بعد، شاگرد مغازه برگشت و گفت که تمام‌شان فروش رفته است. این کار هر هفته، بعد از رسیدن بسته از آلمان انجام می‌شد. اما رفوگران متعجب از این بود که چرا برای او به طور هفتگی 10 هزار عکس برگردان از آلمان ارسال می‌شود. در حالی که او تنها یک بسته 10 هزارتایی را سفارش داده بود؟ این سوال که در ذهن علی اکبر رفوگران شکل گرفته بود را نامه آخر که به همراه آخرین بسته پستی ارسال شده بود داد. متن نامه نوشته بود؛

    آقای رفوگران

    چون هزینه 10 هزار عکس برگردانی که سفارش داده بودید با ارزش 200 هزار عدد از آن برابر بود پس ما برای شما 200 هزار عدد چاپ کردیم. لطفا شما همان هزینه 100 هزار عکس برگردان را پرداخت کنید.

    سپاس

    با این اتفاق علی اکبر سود قابل توجهی به دست آورد.

    از خودنویس تا خودکار

    علی اکبر رفوگران، بدون این‌که خود متوجه باشد، در مسیر تبدیل شدن به پدر نوشت افزار ایران قدم گذاشته بود. خلاقیت، نوآوری و تلاش مداوم او پایان نداشت. یکی از ایده‌هایی که در ذهن داشت این بود که بتواند خودکار ایرانی تولید کند. اما موضوع این بود که مردم هنوز به استفاده از خودنویس عادت داشتند. خودنویس، ظاهر ساده‌ای دارد. اما ساختار پیچیده و ریز جزءهایی دارد که تولید آن از توان صنعت نوشت افزار آن روز کشور خارج بود. رفوگران در آن دوران با داشتن نمایندگی شرکت آلمانی هایدلبرگ که تولید خودنویس‌های رایج در ایران را انجام می‌داد به خوبی از محال بودن تولید خودنویس در ایران آگاه بود.

    او تصمیم گرفت به آلمان سفر کند و با رئیس شرکت هایدلبرگ در مورد تولید خودنویس در ایران صحبت کند. اما زمانی که با رئیس این شرکت در دفترش صحبت کرد. او عصبانی شد و در جواب رفوگران با عصبانیت گفت: «شما کشورهایی که تولید مواد اولیه را دارید، اگر بخواهید دست به تولید هم بزنید پس آن وقت ما چه کنیم؟». از آن به بعد هم جواب نامه‌های رفوگران را نداد و او را از نمایندگی شرکت هایدلبرگ در ایران برداشت. در این مدت که او در تلاش برای تولید نوشت افزار ایرانی بود، برچسب‌های «و ان یکاد» و دعاهای دیگر در کشور غوغا به پا کرده بود و رونق گرفته بود. علی اکبر از این بابت صاحب سرمایه قابل توجهی شده بود و با موافقت پدرش قرار شده بود تا کارخانه‌ای راه بیاندازند. همزمان با ایده تولید خودکار، یکی از روزها، دلالی پا به مغازه پدر علی اکبر گذاشت. او برای معرفی خودکار آمده بود. مردم تا آن زمان تنها سرقلم و قلم و مداد و روان نویس را به عنوان ابزار نوشتن می‌شناختند. پدر علی اکبر به دلال گفت: «این چیه؟ از کجا جوهر داخل آن می‌ریزند؟». علی اکبر رفوگران که می‌دانست آن نوشت افزار چیست در جواب پدر گفت: « این خودکار است. نیاز به ریختن جوهر ندارد.». نام این نوشت افزار هم به همین خاطر شد «خودکار». این نام از همان جواب علی اکبر گرفته شده است.

    نمایندگی خودکار بیک فرانسوی در دست شخصی به نام کلیمیان بود. رفوگران برای تهیه خودکار بیک به او مراجعه می‌کرد. 5 سال اولی که رفوگران در تلاش برای فروش خودکار بود تنها توانست 500 هزار خودکار بیک بفروشد. مردم هنوز عادت به استفاده از خودنویس داشتند. بازار بی خریدار خودکار در ایران تا زمانی ادامه پیدا کرد که لوک، رئیس صادرات بیک فرانسه به ایران آمد. پسر کلیمیان که می‌‎دانست رفوگران آشنا به زبان خارجه است از او خواست تا لوک را همراهی کند. رفوگران و لوک به بازار رفتند. در همان گردش و زمانی که در حال آشنا کردن لوک با بازار بود، لوک از او پرسید: «چرا خودکار در ایران فروش خوبی ندارد و از خودکار استفاده نمی‌شود؟». رفوگران که از هوش تجاری خود آگاه بود در پاسخ گفت: «شما نامه‌ای به آقای کلیمیان بنویسید که تا 10 سال اجازه فروش خودکار بیک را جز من به کس دیگری ندارد. آن وقت من کاری می‌کنم تا تعداد فروش خودکار به سالی 2 میلیون برسد.». لوک از علی اکبر پرسید: «کلیمیان هر خودکار را به شما چند می‌فروشد؟». علی اکبر در جواب گفت: «8 ریال». لوک ابروهایش را به نشانه تعجب بالا برد و گفت: «عجب دلال گران‌فروشی.». و دیگر چیزی نگفت. لوک بعد از بازدید از ایران به پاریس برگشت. چند روز بعد از بازگشت او، امتیاز نمایندگی به علی اکبر رفوگران واگذار شد. این واگذاری باعث شد تا علی اکبر رویای راه اندازی کارخانه نوشت افزار را تحقق بخشد.

    سهام شرکت صنعتی قلم خودکار میان پدر و برادر و خودِ علی اکبر بنا به سرمایه‌ای که گذاشته بودند، تقسیم شد و کار آغاز شد. خوش ذوقی و گسترش کارخانه باعث شد تا مصرف خودکار در کشور رونق پیدا کند. اما آن‌چه که در ذهن رفوگران بود تولید خودکار در داخل ایران بود. به همین خاطر او در سال 1342 هجری شمسی به فرانسه سفر کرد تا در این رابطه با آقای مارسل بیک صحبت کند. او موفق شد با دریافت یک دستگاه تزریق پلاستیک دست دوم به ایران باز گردد و بعد از سه ماه تلاش شبانه روزی، بالاخره اولین نمونه خودکار بیک را در دل کارخانه خود ساخت و نسخه‌ای را برای آقای بیک به فرانسه فرستاد. در جواب نامه و نمونه خودکار ارسال شده، آقای بیک از رفوگران پرسیده بود که از چه موادی استفاده کرده که خودکار تا این اندازه با کیفیت تولید شده است.

    مداد سوسمار نشان و عطر بیک

    سال‌های بعد با موفقیت کارخانه خودکار علی اکبر در ایران گذشت تا این‌که پیشنهاد خرید کارخانه مداد از طرف آقای فرمانفرماییان به او داده شد. این بار علی اکبر با سرمایه خود این کارخانه را خرید و مداد سوسمار نشان را دوباره وارد چرخه تولید کرد. با این که این امتیاز را آقای فرمانفرماییان خریده بود و این کارخانه را از آلمان به ایران آورده بود، اما سال‌ها بود که دستگاه‌های آن خوابیده بودند و محصولی در آن تولید نمی‌شد. البته راه‌اندازی این کارخانه هم چندان راحت نبود. مداد سوسمار نشان به کارخانه فابرکاستل تعلق داشت و ماه‌ها طول کشید تا رفوگران بتواند آن‌ها را راضی به تولید این مداد در ایران کند. به هر سختی که بود مداد سوسمار نشان به همت علی اکبر در دستان ایرانی‌ها قرار گرفت و این مداد تا سال‌ها در ایران هیچ رقیبی نداشت.

    تمام این درخشش‌ها تا سال 57 ادامه داشت تا این که در همین سال کارخانه بیک مصادره شد و رفوگران فرزندی که به اندازه جوانیش برای آن زحمت کشیده بود را به دست سرنوشت سپرد. اما علی اکبر یک تولید کننده است و هیچ اتفاقی نمی‌تواند او را از پا دربیاورد. در همان سال 57 بود که به فرانسه سفر کرد و با آقای بیک به گفتگو نشست. این بار برای راه‌اندازی کارخانه عطر بیک. تولید عطر بیک در فرانسه یک طرح شکست خورده بود. آقای بیک به او گفته بود که این طرح شکست خورده است و به رفوگران پیشنهاد نمی‌کند آن را به ایران ببرد. اما علی اکبر عاشق ایران است و مردم خود را به خوبی می‌شناخت. او در پاسخ به آقای بیک گفته بود که مردم کشور من از درک و شعور قابل توجهی برخوردارند. اگر به آن‌ها محصولی را با کیفیت بالا و قیمت مناسب ارائه دهید، از آن محصول حمایت می‌کنند. این میزان جامعه‌شناسی او نسبت به کشورش باعث شد تا تولید عطر بیک با موفقیت همراه باشد و در حال حاضر به جز دستگاه‌های پمپ عطر و اسانس، تمام نیازهای دیگر برای تولید عطر در همان کارخانه عطر ساخته می‌شوند. آن‌چه که علی اکبر رفوگران را به یک تولیدکننده برجسته و نماد ملی تبدیل کرده است این است که او از بیکاری بیزار است و به خوبی می‌داند که بیکاری یعنی افسردگی و افسردگی برای جامعه‌اش هیچ پیامدی جز فساد ندارد. از زندگی علی اکبر رفوگران مستندی نیز تهیه شده است.