یونس ابراهیمی، پدر کیوی و مرکبات ایران
- اشتراکگذاری
- 444
- 0
سال 1342 سرمای بزرگی در کشور رخ داد که به دنبال آن تمام باغهای کشور دچار سرمازدگی شدند. در همان سال پیشنهاد شد که پیوندهای مقاومی از درخت نارنگی اُنشو بزنند. بعد از اینکه به این پیشنهاد عمل شد، درختها توانستند سرمای ماههای سرد را پشت سر بگذارند.
نام من یونس است. زمانی که بزرگتر شدم و صاحب اصلی نام خود را شناختم و داستان یونس پیامبر را خواندم، متوجه شدم که در دل سیاهی و ناامیدی باید روزنهای از امید پیدا کرد و از هیچ، همه ساخت. متولد شهر آستارا هستم و طبیعی است که از همان روزهای کودکی با باغ و زمین و زراعت – پیش از هر پدیده دیگر – آشنا شوم. زمانی که به مدرسه ابتدایی میرفتم، میدیدم که زمینهای زراعی با تمام قدرتشان پاییز و زمستان را برای رسیدن به بهار و شکفتن تاب میآورند و من این اتفاق را نه یک موضوع ساده و دمدستی بلکه شگفتی طبیعت میدانستم. به همین خاطر، از همان کودکی به کشاورزی که ارتباط نزدیکی با طبیعت و زمین داشت علاقمند شدم. دوران دبیرستان را اما به تهران رفتم و در دبیرستان سروی دیپلم گرفتم. از آنجایی که عشق در دل آدمی نمیمیرد، با فاصله گرفتن از آستارا و زمینهای زراعی و باغاتی که در آن شهر بود، ذرهای از علاقه من به زمین و زراعت و انواع مائدههایی که زمین ارزانی ما میکند کم نشد. به همین خاطر بعد از دریافت دیپلم، در دانشگاه تبریز در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل شدم.
دست سرنوشت که من را از آستارا به تبریز آورده بود، این بار کاری کرد که در سال 1338 در وزارت کشاورزی استخدام شوم و بعد از گذراندن دوره باغبانی تخصصی در دانشگاه تهران، دانش خود را بیشتر کنم. من اولین نفری هستم که موفق به دریافت مدرک فوق لیسانس کشاورزی در ایران شدم. بعد از دریافت این مدرک به داراب شیراز رفتم تا فضای جدیدی از باغداری و کشاورزی را در نقاط جنوبی کشور تجربه کنم. اما در داراب شیراز به دلیل کمبود امکانات چندان موفقیتی حاصل نشد و تصمیم گرفته شد که من، یعنی یونس ابراهیمی و عدهای دیگر از همدورهایهایم را به رامسر منتقل کنند. حضور در رامسر باعث شد تا به فکر ادامه تحصیل در مقطع دکتری بیافتم. بورس دو سالهای گرفتم که با آن میتوانستم در فلوریدای آمریکا در رشته کشاورزی ادامه تحصیل دهم. تصور میکردم که با مدرک فوق لیسانس که داشتم بتوانم در دانشگاه فلوریدا در مقطع دکتری ادامه تحصیل دهم. اما مدرک من را نپذیرفتند و برای اینکه بتوانم به تحصیل ادامه دهم باید چند واحد تخصصی را میگذراندم. دورس تخصصی باغبانی را در دانشگاه فلوریدا گذراندم و به ایران برگشتم. مدرکم را معادلسازی کردند و بعد از آن من را به عنوان مدرس در دانشگاه تهران و گیلان و تربیت مدرس و تبریز و شهرهای دیگر پذیرفتند.
از آنجایی که تنها عالم بودن را برای شاخص بودن کافی نمیدانم، همیشه به دانشجویانم میگفتم که باید علاوه بر عالم بودن عاشق هم باشند. کشاورزی یعنی با نبض زمینهای زراعی زندگی کردن و اینکار به معنی پشت میز نشین شدن نیست. تجربه و عمل باعث میشود تا طبیعت را بشناسیم و از آن محافظت کنیم و محصول خوب برداشت کنیم.
تولد میوههای دورگه
در حالیکه در باغها قدم میزدم و دانشجویان را با خود همراه میکردم، به آنها میگفتم که باید علم را با عمل ترکیب کنند تا تجربه به دست بیاورند و مهارت کسب کنند. تجربههای ناموفق زیادی را پشت سر گذاشتم. زمانی بود که میخواستم میوههای دورگه پرورش دهم تا محصولات باکیفیتتری داشته باشیم. به عنوان مثال لیمو شیرین را با پرتقال والنسیا پیوند زدم تا میوهای شیرینتر از پرتقال با پوستی نازکتر به دست بیاورم. اما نشد. در حوزه باغبانی تلاش بسیاری داشتم و از میان شکستها به موفقیتهایی هم دست پیدا کردم. تاثیرگذارترین تجربههایی که به دست آوردم این بود که کیوی را جایگزین مرکبات کردم. همیشه هم اوضاع بر وفق مراد نبود. سال 1342 را به یاد میآورم که سرمای بزرگی در کشور رخ داد که به دنبال آن تمام باغهای کشور دچار سرمازدگی شدند. خوب میدانیم که سرمازدگی برای درختها چه معنایی دارد. در همان سال بود که با تجربه و علمی که به دست آورده بودم توانستم مشکل سرمازدگی درختهای میوه را برطرف کنم. پیشنهاد دادم پیوندهای مقاومی از درخت نارنگی اُنشو بزنند. بعد از اینکه به پیشنهادم عمل شد، درختها توانستند سرمای ماههای سرد را پشت سر بگذارند.
اما موضوعی که هنوز مشکلساز بود مربوط به شاخه درختهای میوه میشد. حجم سنگین برف باعث شکستگیشان میشد و دیگر میوهای باقی نمیماند. تحقیق را ادامه دادم. از ازگیل ژاپنی گرفته تا آووکادو و انگور فرنگی را در مقابل سرما امتحان کردم تا به کیوی رسیدم. کیوی میتوانست در دمای منفی 18 درجه هم دوام بیاورد. در سال 1347 بود که کیوی را در باغهای گیلان و مازندران و در شهر خودم آستارا پرورش داد.م. از دیگر میوهها و درختهای باغ هم غافل نبودم. علم و فناوری لازم برای تابآور کردن درختها را به ایران آوردم و آزمایشگاههای تشخیصی را برای این مهم از کشورهای پیشرفته به ایران آوردم. هر تجهیزاتی که برای کشاورزی و تولیدات آن در دنیا مطرح میشد را بررسی میکردم و به سازمان محیط زیست و منابع طبیعی معرفی میکردم. البته که همه کسانی که من را میشناسند ابتدا میگویند یونس ابراهیمی پدر کیوی ایران است و سپس از دستاوردهای دیگری که داشتم یاد میکنند.
از ثبت ملی تا بومی سازی
نتایج تحقیقات و ترکیب علم و عمل باعث شد تا بتوانم انواع میوهها و درختها و گیاهان جدیدی که با آب و هوای ایران سازگاری داشتند را به وجود بیاورم که همگی به ثبت ملی رسیدند. از طرف دیگر به فکر بومی سازی فناوری که برای کشاورزی و باغداری در ایران نیاز داشتیم هم بودم که خدا را شکر توانستم کارگاههای بسیاری برای پرورش متخصص و راهاندازی ابعاد مختلف فناوری ویژه کشاورزی را به نتیجه برسانم.
کیوی های طلایی و بیش از 42 سال خدمت
میدانستم که سالهای بسیاری را به خدمت مشغول بودهام و زمان بازنشستگیام نزدیک و نزدیکتر میشود. به همین خاطر، تمایل داشتم که یادگاری از خود به جا بگذارم. سال 1390 بود که در کنفرانس بینالمللی مرکبات در فلوریدای آمریکا شرکت کردم. در آن کنفرانس با محصول جدیدی به نام کیوی طلایی آشنا شدم. این میوه بسیار گران بود. از آنجایی که من را به عنوان پدر کیوی و مرکبات ایران میشناسند؛ پس بهتر بود کیوی طلایی را هم برای پرورش در کشور با خود بیاورم. پنج عدد کیوی طلایی خریدم و زمانی که به ایران بازگشتم به پرورش آن پرداختم. شاید تا به امروز متوجه رنگ طلایی کیویهایی در سبد میوه خود شده باشید. سالی که سی و دومین مقاله علمی-اجرایی خود را به کنفرانسهای بینالمللی علمی کشاورزی ارائه کردم، متوجه شدم که سالهای خدمت من به کشاورزی ایران از 42 سال گذشته است. اما هیچ وقت را در این سالها به یاد ندارم که لباس باغبانی و گشتن در باغ و زمینهای کشاورزی را کنار گذاشته باشم.
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
سال 1392 بود که در باغ بزرگ کیوی و مرکبات شرکت میثاق پایدار شمال در چابکسر مشغول به کار بودم. زمانی که به باغ گیاهشناسی گرجستان رفتم تا میوه فیجوا را به ایران بیاورم برای اولین بار بود که درخت دوستی را در آنجا دیدم و آن درخت را به ایران آوردم. درخت دوستی را در ایستگاه مرکبات رامسر کاشتم و 100 رقم مرکبات از این درخت پیوند زدم. از وزیر وقت خواستم تا برای تمام عمری که به پای باغ و زمینهای کشاورزی گذاشتم، اجازه دهد تا پیکرم را بعد از مرگ پای این درخت دفن کنند تا ریشه درخت دوستی در تار و پودم ریشه کند.
یونس ابراهیمی که نامش برای علاقمندان به گیاهان و درختان و شاخههای ایران برای همیشه آشنا خواهد بود، در 16 مرداد 1399 دار فانی را وداع گفت. جهاد کشاورزی به وصیت ایشان عمل کرد و پیکر او را که دستان سبزی داشت، به ریشههای درخت دوستی سپردند.
منبع: کتاب کارآفرینان بزرگ