توکلی، داستان تولد و تولید کبریت در ایران
- اشتراکگذاری
- 814
- 0
بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال 1253، روزی بود که حاجی آقا ایروانی به دنیا آمد. ناماش را حاجی گذاشتند چون در روز عید قربان آن سال به دنیا آمد.
مطمئنا شما هم از داستان کارآفرینانی که از هیچ شروع کرده اند خوانده اید. داستانی هایی تاثیرگذار و الهام بخش برای همه مردم.
تاریک بود. تا حدی که یادمان رفته بود چراغهای شارژی را به برق بزنیم تا برای چنین موقعیتی بتوانیم نور را فراهم کنیم. کورمال کورمال دستم را توی کشوهای آشپزخانه بردم. چندباری انگشتانم به نوک تیز چاقوها خورد و درد توی استخوان دستم پیچید.
به جستجو ادامه دادم تا بالاخره جعبهای کوچک و مستطیلی را لمس کردم. تکانش دادم تا مطمئن شوم آنچه برداشتهام بسته کبریت است. صدای خوشایند برخورد چوبهای کبریت را که شنیدم خیالم راحت شد. از حس لامسه کمک گرفتم و چوب کبریتی را از جعبه بیرون کشیدم و آن را به لبهی جعبه کبریت کشیدم.
گوگرد چوب گُر گرفت و بویی از آن بلند شد که از بچگی تا به امروز را برایم زنده کرد. نور چوب کبریت، قبل از هر چیز، نام روی جعبه را نشانام داد. انگار این قرار برای همیشه گذاشته شده است که بعد از روشن شدن هر چوب کبریت، قبل از هر چیز نام توکلی به چشم بیاید. کبریت توکلی. با همان چاپ سنگی و رسم الخط قدیمی.
شبیه جرقه این کبریت که در دستان من روشن میشود، دههها قبل در ذهن شخصی به نام حاجی آقا ایروانی روشن شده بود. هر آنچه که متعلق به روزگار فناوری میشود در این لحظه خاموش است اما کبریت توکلی که او ساخته، هنوز روشن و آشنا و گرم است.
بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال 1253، روزی بود که حاجی آقا ایروانی به دنیا آمد. ناماش را حاجی گذاشتند چون در روز عید قربان آن سال به دنیا آمد. روزهای کودکی و نوجوانیاش مانند بسیاری از ما به سرعت میگذرد. اما در جوانی تلاش خود را برای شروع تجارت آغاز میکند.
روشنایی در تاریکی
سل، وبا، آنفولانزای اسپانیایی و بیماریهای واگیردار دیگر از یک طرف و از طرف دیگر، خاتمه جنگ جهانی و قحطی که با خود آورده بود هر روز جان انسانهای بسیاری را میگرفت. نور کبریتی که قلب تاریکی خانه را روشن کرد همان نوری است که حاجی ایروانی در آن روزهای تاریک برای دیدن آینده صنعت کبریتسازی ایران در ذهنش روشن کرده بود.
حاجی آقا سالهای جوانی را به تجارت بین شهرهای تبریز و تفلیس و ایروان مشغول بود و قند و شکر و پارچه و نفت و کبریت تجارت میکرد. راه سخت بود و همیشه پای حاجی ایروانی در مسیرهایی بود که یا پر از برف بود یا آنقدر سخت بود که عبور از آنها از هر کسی ساخته نبود. مسیر تجارت این سه شهر بسیار دشوار است به نحوی که حتی امروز هم عبور از راه آنها با وجود پیشرفت وسایل حمل و نقل سخت است.
حال تبریز و ایران هم که بعد از پایان جنگ و وجود بیماریهای واگیردار بدتر و بدتر میشد. اما حاجی از پا نمینشست و در روزهایی که امید در دل کمتر کسی پیدا میشد، او پرقدرت ادامه میداد. این که در هر خیابان که قدم میگذاشت تشییع جنازه میدید و نانواییهایی که آرد برای پختن نانِ مردم نداشتند. اما حاجی همچنان به فعالیت ادامه میداد.
در میان کالاهایی که معامله میکرد، نظرش متمایل به کبریت بود تا کالاهای دیگر. ایدههایی در مورد این کالای پرکاربرد که خودش برای اولین بار از قفقاز به ایران آورد بود در ذهنش جرقه میزد. جستجو را در مورد کبریت شروع کرد. همه سازوکار کبریت را شناخت.
اولین کارگاه خود را در زیرزمین خانهای بزرگ راه انداخت و کارگرانی پیدا کرد و هر آنچه که در مورد کبریت آموخته بود به آنها یاد داد. کارگاه کوچک حاجی آقا ایروانی تمام مراحل ساخت کبریت را انجام میداد. از ساخت قوطی گرفته تا برچسبزنی و تولید چوب و فسفرزنی و تولید مواد سرچوب کبریتها و مراحل دیگر. خبری از دستگاههای امروزی نبود و همه این کارها با دست انجام میشد.
جالب است که در آن سالها، تازه نظام ثبت احوال در حال یکپارچه شدن بود و قرار بود برای هر فردی شناسنامه صادر شود. آن دوران رسم بر این بود که هر کس بنابر شغل و حرفه خود یا اجدادش فامیلی خود را انتخاب کند. اگر فردی اصالت و اجداد خود را میشناخت و برای آن مدرک و به اصطلاح درختواره و شجرهنامهای داشت، بر اساس همان نام خانوادگی خود را انتخاب میکرد.
در غیر اینصورت نظام ثبت احوال به سراغ حرفه و شغل آن شخص میرفت و از آن برای انتخاب فامیلی شخص استفاده میکرد. به همین خاطر بود که فامیلی حاجی شد کبریتساز.

تا این جا، حاجی ما صاحب فامیلی شده بود. اما خوب محصولی که ارائه میکرد هنوز نامی نداشت. جالب است که آن زمان هم مانند کسب و کارهای امروز، انتخاب نام برند از تولید خود محصول سختتر بود. شاید بتوان گفت از اولین Brainstormها یا همان «طوفان فکری» که در ایران اجرا شد متعلق به کارگاه آقای حاجی کبریتساز بود.
منظور از «طوفان فکری» این است که اعضای یک تیم دور هم جمع میشوند و با مطرح کردن ایدههایشان در مورد یک موضوع به روی هم ریختن نظراتشان میپردازند و سر آخر به بهترین انتخاب دست پیدا میکنند. این اتفاق در مورد انتخاب نام برند کبریت حاجی کبریتساز افتاد. او همه کارگران را جمع کرد و از آنها خواست تا نظر بدهند.
ظهر شد و هنوز خبری از یک نام برند مناسب نبود. حاجی آقا کبریت ساز میگوید: «ظهر است. برای نهار میرویم و بعد دوباره در مورد نام محصول مشورت میکنیم.». یکی از کارگران در تایید حرف حاجی میگوید: «درست است. برویم برای نهار. بعد از غذا دوباره فکر میکنیم. توکل به خدا. حتما یک اسم مناسب برای این محصول پیدا میکنیم.». همان لحظه، حاجی آقا میگوید: « همین است! توکل، یک واژه زیبا و پرمعنا است که در خور محصول هم هست.»
به این صورت نام برند انتخاب میشود. بعد از آن «توکل» بر قوطیهای کبریت چاپ میشود. البته بعد از مدتی برای خوانایی و وزن مناسب «توکل» را به «توکلی» تغییر میدهند.
کاین کارخانهایست که تغییر میکند
حسادت میتواند همه چیز را بر هم بزند. همانطور که کارگاه کبریت حاجی آقا توکلی کبریتساز را که حالا تبدیل به کارخانه شده بود را بر هم زد. رونق گرفتن کارخانه همانا و بیشتر شدن حسادتها همانا. تنگ نظری آنهایی که به نظر نمیآمد این چنین باشند باعث شد تا کارخانه کبریت سازی حاجی آقا کبریتساز به تعطیلی کشیده شود.
آن روز هیچ وقت از ذهن حاجی آقا پاک نشد. زمانی نزدیک به 900 نفر کارگر از در کارخانه با سرها و شانههای افتاده به خانههایشان برگشتند. این صحنه از ذهن این مرد بزرگ پاک نشد اما امید در دل او مانند چوبهای کبریتی که میساخت هر لحظه شعله میگرفت و همین ایستادگی او بود که فعالیت دوباره کارخانه را در تهران تحقق بخشید.
مدت زیادی نگذشت تا کارخانه کبریت توکلی در سال 1318 و 1319 هجری شمسی قدرت بیشتری نسبت گذشته پیدا کرد و 911 نفر کارگر را مشغول کرد.
حاجی آقا توکلی دید گستردهای نسبت به مسائل اجتماعی زمانه خود داشت. بیشتر کارگران او را زنان بی سرپرست یا زنانی تشکیل میدادند که سرپرست خانواده بودند. هر مرد، سرپرست یک خانواده است و هر زن نگهدارنده و کانون اصلی خانواده. بی شک زمانی که یک زن، سرپرست خود را به هر دلیلی از دست میدهد باید اضافه بر مسئولیتی که بر عهده دارد، معیشت را هم بر عهده بگیرد. کارخانه کبریت توکی و صاحبش حاجی آقا توکلی این موضوع مهم را به خوبی درک میکردند.

بالاخره نوبت به کارخانه کبریت توکلی هم رسید که از حالت سنتی خود دربیاید و به شیوه صنعتی متمایل شود. اولین دستگاهای نیمه اتوماتیک به کارگاههای کارخانه توکلی راه پیدا کردند و شمایل متفاوتی به چهره کارخانه دادند.
تمام تغییری که در بدنه کارخانه کبریت توکلی اتفاق افتاد تا سال 1328 بود و همین که کارخانه نیاز به برق داشت باعث شد آن کارخانه توکلی در تبریز کاری کند تا برق به منازل مسکونی تبریز هم برسد. این تلاش در دو شهر تهران و تبریز ادامه داشت تا اینکه پدر کبریتسازی ایران در سال 1337 در سن 85 سالگی دیده از جهان فروبست.
اما تلخی مرگ ایشان را میتوان از این بابت از یاد برد که فرزاندان او دست به دست یکدیگر دادند و کارخانه کبریت توکلی را زنده نگه داشتند. شرکت توکلی بعد از مدتی به شرکت کبریتسازی مسعود و برادران تغییر نام داد و سر و سامانی جدید پیدا کرد. این کارخانه در سال 1357 مصادره شد.
اما بعد از 22 سال در سال 1372 دوباره به خانواده توکلی واگذار شد و به دست مهندس تقی توکلی اداره شد. در ادامه، نوآوری باعث شد کبریت توکلی از شکل معمول خود به انواع متنوع تغییر کند و طرحهای جدیدی مانند کبریت تولد و شومینه و کبریتهای فانتزی از این کارخانه روانه بازار شوند.
در کنار این داستان موفقیت کارآفرینان ایرانی می توانید از موفقیت برادران خیامی نیز بخوانید.