کاشف السلطنه و داستان ورود چای به ایران
- اشتراکگذاری
- 633
- 0
بعد از رسیدن به ریاست سازمان چای، کاشف السلطنه با موقعیت یابی که انجام داد توانست در گیلان و لاهیجان برای کشت و توسعه چای موقعیت خوبی فراهم کند و با استخدام متخصصان چینی و آوردن بذر جدید و ماشین آلات کشاورزی فصل جدیدی را در کشاورزی ایران رقم بزند.
دورهشان گذشته است و خونشان در رگهای ایران جریان ندارد. عده بسیاری از قجریها به خاطر بی کفایتی که در امور ممکلت داشتند مورد شماتت مردم این سرزمین هستند. اما شازده قجریهایی هم در آن میان بودهاند که خوشفکری به خرج دادند و از قدرتی که داشتند به نفع کشور کارهایی انجام دادند. برای نمونه میتوان به یکی از فرزندان خلف این خاندان پرحاشیه یعنی محمدخان قاجار قوانلو ملقب به کاشفالسلطنه اشاره کرد که به پدر چای ایران شهرت دارد.
او نه در تهران که در تربت حیدریه به دنیا آمد. درست در روز یکم فروردین 1244 خورشیدی. از آنجایی که پدرش نایب الایاله و مادرش جهان آرا ملقب به عزیز السلطنه بود، فرصت مناسبی برای او فراهم بود تا به تحصیل بپردازد و عربی و فارسی را در خانه و زبان فرانسه و دیگر علوم را در مدرسه دارالفنون یاد بگیرد.
سالهای تحصیل میگذشت و محمدخان قاجار قوانلو دوران کودکی را پشت سر میگذاشت و وارد سالهایی میشد که کم کم میتوانست با توجه به سوادی که به دست آورده بود به جایگاههای مهم اراده امور کشور نزدیک شود. شانزده ساله بود که منشی میرزا نصراله خان مشیرالدوله، وزیر امور خارجه وقت، شد.
سالها بعد که خود را در وزارت امور خارجه آن زمان نشان داد به پاریس اعزام شد تا در رشته حقوق تحصیل کند. ذهن منظم و مرتبی داشت و به جای وقت تلف کردن و اسیر زرق و برق فرنگ شدن به سرعت سالهای تحصیل را پشت سر گذاشت و با فضای فرانسه آشنایی پیدا کرد. همین نظم و ترتیب باعث شد تا او را برای نایب اولی سفارت انتخاب کنند.
سالهای فرار
8 سالی که کاشف السلطنه یا همان محمدخان قاجار قوانلو در فرانسه بود، سالهای بسیار خوبی بر این جوان پرشور قجری گذشت. او در سفر سومی که ناصرالدین شاه به فرانسه داشت به عنوان مترجم در کنارش بود.
سال 1267 بود که هشت سال از اقامت محمدخان کاشف السلطنه در فرانسه میگذشت و او برای تغییر در ایران ایدههای زیادی از جهان آزاد غرب آموخته بود. بعد از اینکه به ایران بازگشت با مخالفان ناصرالدین شاه همراه شد. این مخالفان خواستار حکومت پارلمانی بودند.
به این ترتیب، محمدخان قاجار قوانلو مغضوب شاه شد و مجبور به فرار از ایران. استانبول، نزدیکترین مقصدی بود که میتوانست به آن پناه ببرد. استعداد تجارت را هم داشت و به همین خاطر، تجارتخانهای در استانبول دست و پا کرد و فرش و عتیقه تجارت میکرد. اما مدتی نگذشت که به خاطر روابط ایران و عثمانی، ناصرالدین شاه از دولت عثمانی خواست تا او را از استانبول اخراج کنند.
محمدخان کاشف السلطنه هم که جایی جز فرانسه را نمیشناخت دوباره به آنجا رفت و تا زمانی که ناصرالدین شاه کشته شد، به ایران نیامد. بعد از قتل ناصرالدین شاه محسن خان مشیرالدوله که وزیر وقت آن زمان بود از او خواست تا به کنسولگری هند منصوب شود. کاشف السلطنه هم برای رسیدن به هند از بغداد و بوشهر عبور کرد و از اوضاع جنوبی ایران به محسن خان نوشت که جنوب ایران را شورش گرفته و برای رهایی از این وضعیت و نجات جنوب ایران باید پاسگاههای مرزی و کشتیهای جنگی در خلیج فارس و شهرهای جنوبی قرار دهد.
پیشنهاد راهاندازی گمرک در خط ساحلی جنوب هم از ایدههای کاشف السلطنه بود. او معتقد بود که با اداره مرزهای جنوبی ایران به دست محلیهای همان مناطق میتوان از بابت ورود بیگانه به کشور آسوده خاطر بود و کاری کرد تا مردم این مناطق به درآمد برسند و به این ترتیب بود که میزان نارضایتی هم کم شد.

سال 1274 بود که با خانم گوهر گرانمایه ازدواج کرد. در بمبئی ماند و برای تابستان به منطقه سیملا که در دامنه هیمالیا قرار داشت رفت و در آنجا بود که با کشت چای و استفاده اهالی آن منطقه از این گیاه آشنا شد. کاشف السلطنه به اندازهای به این گیاه علاقمند شد که دوره تحصیل کشت و صنعتی چای را در همان منطقه گذراند.
او که از رجال سیاسی کشور بود با پنهان کردن هویت خود به عنوان یک تاجر فرانسوی در موسسه انگلیسیها مشغول آموختن شد. وی تحقیقات خود را روی چای آغاز کرد و به این موضوع فکر میکرد که کشت و واردات و صادرات چای میتواند کشور بحرانزدهاش را به خودکفایی برساند و اوضاع اقتصادی آن را بهبود ببخشد.
آن مرد با چهار هزار گلدان آمد
او برنامه 10 تا 12 ساله را در نظر گرفته بود و به همین خاطر مقداری تخم چای به همراه چهار هزار گلدان چای و قهوه و تخم کنف و همچین ادویه جاتی مانند دارچین، فلفل و میخک و هل و انبه و گنه و کافور و ریشههای زنجبیل و زردچوبه را به ایران آورد.
خاک ایران پذیرای این گیاهان شد و با تمام مشکلاتی که پیشروی محمد خان کاشف السلطنه بود بالاخره ایران هم از قطبهای تجاری این گیاهان پراستفاده شد. کاشت این گیاهان، به ویژه چای در ایران رواج پیدا کرد. البته کار به همین جا ختم نمیشد. او باید با تمام کارشکنیهای انگلیسیها در ایران که از رواج این صنعت و خودکفا شدن ایران ترسیده بودند به مردم میآموخت که چگونه چای را بچینند و خشک کنند.
او اراده آهنین داشت و با تمام دشمنیهایی که انگلیس میکرد مقابله کرد و صنعت کشت چای و دیگر گیاهانی که به ایران آورده بود را به استقلال رساند. وی دوباره به فرانسه بازگشت.

او که قبل از این هم به بهروزرسانی قوانین در ایران پرداخته بود، این بار به عنوان کاردان به سفارت ایران در فرانسه فرستاده شد تا نظمی به کارها و قوانین آنجا دهد. در این مدت «کتابچه قانون بلدیه» را هم برای راهاندازی شهرداریها نوشت. سال 1285 به ایران بازگشت و از طرف مجلس شورای ملی مأمور شد تا شهرداری نوین را تأسیس کند.
نامگذاری خیابانها و کوچههای تهران، قرار دادن چراغهای برق در سطح شهر و آبرسانی منازل و برپا کردن اداره پلیس به شکل مدرن و نظافت شهر و قرار دادن درشکههای اسبی کرایهای همگی از کارهایی بود که کاشف السلطنه در زمان تاسیس شهرداری نوین در تهران انجام داد.
آدم همه فن حریفی بود و نظم و انضباطش مثال زدنی. بعد از هزاران کارشکنی از طرف دشمنان ایران، بالاخره تصمیم گرفت که استعفا دهد و امور محاکمات وزارت خارجه را به عهده گرفت.
در دوران محمدعلی شاه، احمد شاه و رضا خان
همانطور که در جوانی با ناصرالدین شاه مخالف بود، در دوران محمدعلی شاه هم مخالفتاش را به صورت آشکار بیان میکرد. قبل از به توپ بسته شدن مجلس به آلمان رفت و خانوادهاش را هم با خود برد. در آلمان هم به فعالیت سیاسی پرداخت و احمد شاه هم چندان دل خوشی از او نداشت.
احمد شاه هم رفت و رضا خان قدرت را به دست گرفت. در دوران رضا خان بود که به ریاست سازمان چای منصوب شد. تا آن زمان چنین جایگاهی وجود نداشت. بعد از رسیدن به این جایگاه، کاشف السلطنه با موقعیت یابی که کرد توانست در گیلان و لاهیجان برای کشت و توسعه چای موقعیت خوبی فراهم کند و با استخدام متخصصان چینی و آوردن بذر جدید و ماشین آلات کشاورزی فصل جدیدی را در کشاورزی ایران رقم بزند.
علاوه بر چای، به ذهن او رسید که گونهای از تخم ابریشم و همچنین بذر برنج که با آب و هوای ایران سازگاری دارد را به ایران وارد کند و در موقعیتی مناسب این کار را انجام داد. او دست از گسترش و هر چه صنعتیتر شدن ایران برنمیداشت. در سفر آخر خود از بمبئی با کشتی به طرف بوشهر حرکت کرد و با خود وسایل و ماشین آلات چای را آورد.

(موزه چای ایران)
همان سال 1307 بود که در راه برگشت در جادههای کشور به دره سقوط کرد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. وصیت کرده بود که او را در تپههای لاهیجان به خاک بسپارند. در حال حاضر، آرامگاه او در همان تپههای لاهیجان تبدیل به موزه تاریخ چای ایران شده است. او روشنفکری بود که علاوه بر مخالفتهایش، برای آبادانی ایران تلاش میکرد و اولین واردکننده چای به ایران بود.