هشدارهایی برای سرمایهگذاری در قلمرو ناشناخته
- اشتراکگذاری
- 219
- 0
گاهی اوقات بازارهای مالی یا برخی داراییها به یک باره رشد چشمگیری میکنند. زمانی که مردم این رشد را میبینند، هرچه بیشتر وارد آن میشوند. بسیاری از این سرمایهگذاران تازهوارد روی گزینههایی سرمایهگذاری میکنند که آنها را به خوبی نمیشناسند و حتی در برخی از موارد هیچ گونه شناختی نسبت به آنها ندارند. همین موضوع میتواند برای سرمایه آنها خطرساز شود.
گاهی کسب درآمد از بازارها حتی وقتی درک خوبی از کارمان داشته باشیم، دشوار است. در مواردی بسیاری از کسانی که تجربه سرمایهگذاری دارند، در تشخیص سرمایهگذاری مناسب ممکن است با مشکل روبرو شوند. با گسترش صندوقهای قابل معامله در بورس یا همان ETFها، امکانات بیشتری برای سرمایهگذاران نسبت به قبل فراهم آمده است. اما صرفا به این دلیل که توانایی ما در انجام معاملات مختلف بیشتر شده است، به این معنی نیست که باید چنین کاری کنیم. بیرون رفتن از منطقه امن خود میتواند برایتان گران تمام شود. درست همان طور که وکلا جراحی نمیکنند یا حسابداران نقاشی نمیکشند، در مورد سرمایهگذاری هم باید دایره شایستگی و شناخت خود را تشخیص دهید و صرفا درون آن حرکت کنید.
خارج از محدوده دانش خود معامله نکنید
وارن بافت مثالی از سرمایهگذار است که عمیقا با محدودیتهای تواناییش آشناست. در دهه 1990 که حباب شرکتهای فناوری در حال متورم شدن بود، او یکی از معدود سرمایهگذاران معروفی بود که هرگز وارد خرید این گزینه نشدند. او چیزی در مورد نیمه رساناها و اینترنت نمیدانست و از پذیرش آن میترسید. بنابراین حتی با وجود آن که ارزش سهام شرکت وی یعنی «برکشایر هتوی» کاهش یافت، با خودش صادق ماند. بافت هرگز کسبوکارهایی را که نتواند درک کند، نمیخرد و به همین دلیل هم هرگز یک قیمت پرت متورم را نمیپردازد.
حباب بالاخره میترکد
دهه 90 میلادی دوره سختی برای سرمایهگذاران بود. حباب شرکتهای اینترنتی موقتا شیوه ارزشگذاری کسبوکارها را تغییر داد. در حالی که ارزش سهام شرکتهایی مانند کوکاکولا، ژیلت و واشنگتن پست (هلدینگ برکشایر) افت میکرد و سرمایهگذاران سهام آنها را برای خرید سهمهای رشدی میفروختند، شرکت وارن بافت ضررهای هنگفتی میکرد. با این حال، او ابدا سهامی مانند سیسکو و سایر شرکتهای فناوری مشابه را نخرید. او به شیوه سرمایهگذاری مبتنی بر ارزش وفادار ماند و اسیر شوک فناوری بازار نشد. با این حال، همه سرمایهگذاران این بینش را نداشتند و بزرگانی مانند مایکل اشاینهارت نیز در سال 1994 مجبور شدند آن را بیاموزند.
مایکل اشتاینهارت، یک سرمایهگذار پرفروغ
مایکل اشتاینهارت یکی از سرمایهگذاران بزرگی بود که انگار برای این کار به دنیا آمده است. داستانهای زیادی پیرامون موفقیتهای وی وجود دارد. اشتاینهارت یکی از پیشگامان ابتدایی صندوقهای پوشش ریسک بود و در همراه با جورج سوروس و جولین رابرتسون از بزرگان این کار محسوب میشود. او آنقدر در کارش موفق بود که اگر بخواهید مقایسهای داشته باشید، میتوانید به این فکر کنید که اگر در سال 1967 یک دلار در صندوق او سرمایهگذاری میکردید، هنگام بازنشستگی وی در سال 1995، پول شما 481 دلار شده بود که بسیار بهتر از شاخص اساندپی 500 (یعنی مجموعهای از شرکتهای بزرگ آمریکا) است. با این همه اشتاینهارت هم بیاشتباه نبود.
لغزشهای یک افسانه
این سرمایهگذار بزرگ دو اشتباه بزرگ داشت. اولین مورد به سال 1987 برمیگردد. در این سال، او با سقوط بازار مواجه شد و اشتباهش را با خریدهای دیگری دوچندان کرد. اشتاینهارت میگوید میدانست بازار سقوط میکند اما همچنان به سرمایهگذاری در آن ادامه داد. اما حتی این موضوع هم مهمترین درسی نیست که از او میتوانیم یاد بگیریم. در میانه دهه 1990 میلادی، محبوبیت صندوق پوشش ریسک به شدت بالا رفت و سرمایهگذاران به شدت دنبال آن بودند تا پول خود را به مدیران این صندوقها بسپارند. این پول راحت در دسترس مدیران قرار گرفته بود و اشتاینهارت با آن چهارمین صندوق پوشش ریسک خود را در سال 1993 افتتاح کرد. اکنون پول تحت مدیریت او بسیار زیاد و بیش از 200 برابر پولی شده بود که کارش را با آن راه انداخته بود. همین موضوع او را دچار کار احمقانهای کرد: ورود به قلمرو ناشناختهها.
اشتاینهارت گویی فراموش کرده بود که غالب موفقیتش مدیون بازارهایی است که درک خوبی از آنها داشته است و با ورود به بازارهای نوظهوری که اندکی درباره محیط کسب و کار آنها و نظام سیاسیشان میدانست، وسوسه شده بود. بدتر از آن این که در این محیط بیپروا به پیش میرفت. سهام شرکتهای خارجی خارج از حیطه دانش و آگاهی او بود، اما او این کار را کرد و در ژاپن، اروپا و استرالیا دست به سرمایهگذاری زد. اعتماد به نفس بیش از حد او موجب شد زیان کند. اوایل فوریه سال 1994 با تغییر نرخ بهره فدرال رزرو، بازار اوراق قرضه هم دستخوش تغییر شد و پورتفوی اشتاینهارت به هم ریخت. او تنها ظرف 4 روز 800 میلیون دلار زیان کرد و در روزهای بعد این زیان بسیار بیشتر هم شد. این تاوان خروج از محدوده آگاهی وی بود.
ارابه موسیقی بعدی کدام است؟
برخی اوقات پیش میآید که قیمت یک بازار یا دارایی به شدت رشد میکند. در این شرایط معمولا عدهای برای خریدن آن پیش قدم میشوند. با رشد بیشتر آن دارایی، خبر به برخی دیگر میرسد و آنها نیز به قصد خرید دارایی فوق، وارد بازار آن میشوند. با بیشتر شدن متقاضیان و ورود بیشتر پول به آن، رشد دارایی ادامه پیدا میکند. همین موضوع باعث میشود خبر به بسیاری از مردم دیگر برسد. آنان فقط رشد لحظهای یا روزانه قیمت را میبینند. همین هم پای آنان را به گود سرمایهگذاری در آن گزینه میکشاند. اما با ورود آخرین پولهای سرگردان و افراد، دیگر این دارایی جذابیت خود را از دست میدهد. برخی از کسانی که از دیگران بهتر شرایط را میشناسند، در بالاترین قیمت از آن خارج میشوند و بقیه در این گزینه گرفتار میشوند. به این پدیده شکلگیری حباب میگویند و اثری که باعث میشود مردم جذب این دارایی شوند، اثر ارابه موسیقی نامیده میشود، زیرا همانند کاروانی با سر و صدای زیاد، توجه افراد را به خود جلب میکند. از گل لاله در هلند تا بورس و برخی از ارزهای دیجیتال چنین تجربهای را برای سرمایهگذارانشان رقم زدهاند.
چطور اسیر حباب نشویم؟
یکی از راههایی که اسیر حباب نشویم همین راهکاری است که در اینجا یاد گرفتیم. کاری که وارن بافت و برخی سرمایهگذاران دیگر آن را در صدر اعمال خود قرار میدهند: اگر یک سرمایهگذاری و یک بازار را به خوبی نمیشناسید، وارد آن نشوید. هر قدر هم که ممکن است یک سرمایهگذاری صعودی باشد، ممکن است به تلهای بالقوه برای سرمایه و حاصل سالها زحمات شما تبدیل شود. اگر هم شنیدهاید گزینهای برای سرمایهگذاری خوب است، قبل از ورود پول، سعی کنید آن را یاد بگیرید و بفهمید. در این صورت در آن سرمایهگذاری کنید. این درسی است که میتوان از بزرگان بازار و تجربه آنها گرفت.